-
از سوون از پاسیبل
سهشنبه 4 خردادماه سال 1389 10:38
به زودی در این مکان پستی ایجاد می گردد...!!!
-
نوش نوشت
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 09:58
آقای الف.سین* ،نشیمنگاهت متزلل!از بسکه ادب نداری از چشمم افتاده ای!لجم را در می آوری بس که لبخند به قول خودت معنی دار می زنی!می خواهی حالت را بگیرم خوشحال شوی؟اگر تو ببر آتشی* من هم اژدهای آتشم*!حتی از تو خطر ناکتر!یک فوتت می کنم گــوز شوی!این روزها از تو طلبکارم چون نمی دانم به که گیر بدهم و تو از همه بیشتر دلت کتک...
-
استرخ،پیتزا،دوردوری،بستنی،گل و گیاه،استرخ،عذاب وجدان
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 12:39
دوشنبه با چپ دست جان رفتیم استخر!خیلی خوش گذشت واقعا!قبلشم یه پیتزای تپل خوردیم که اصلا هم احساس عذاب وجدان نکردیم!بعد از استخر هم رفتیم دربند با اینکه بارون می اومد!واققعا خوش گذشت!یه قلیون نعنا گرفتیم که سبک باشه و آیدا بتونه بعدش رانندگی کنه.ولی هی گفتیم ذغالشو عوض کنن!!خلاصه تهشو در اوردیم! چهارشنبه با آیدا و شیما...
-
میکروزوم
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 01:05
استاد شاسی بلندمون امروز سر کلاس گفت واسه استخراج میکروزوم از موش،بهش دو سه روز غذا نمی دن بعد زنده زنده سرشو می برن بعد کبدشو در میارن(همون جیگرشو!) بعد میکروزوم ها رو ازش به دست میارن...بعد یکی از پسرا از ته کلاس گفت یعنی قبل سر بریدن آبم بهش نمی دن بخوره؟! خیلی خندیدیم!!! (خدارو شکر ما از این کارا نمی کنیم!نهایت...
-
خالی
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 19:24
این جوری شروع می شه که نمی دونی خوبه یا بد،نمی دونی خوشحالی یا ناراحت،نمی دونی می خوای بری یا بمونی...از هیچی سر در نمیاری.فقط می دونی که باید باشه.یکم که بگذره می فهمی اصلا برات مهم نیست که خوبه یا بد،حتی شاید دلت بخواد بکُشیش،هم اونو هم همه حس هاتو،دلت می خواد خودتو خالی کنی،همه چی رو سینت سنگینی می کنه.قلبت گنده می...
-
درکه،قلیون،باقالی!
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 00:48
شب خوبی بود امشب.با چپ دست و دختر خاله شو دوستش رفتیم درکه.یه جمع دخترونه که می تونن تا صبح با هم حرف بزنن و بخندن و حرف کم نیارن.من وآیدا که حتی می تونیم بدون وقفه 5 ساعت مغز همو بخوریم (پیش اومده تا حالا) بعد از مدت ها بهم خوش گذشت و خندیدم! عادتو باید کُشت…باید ریقشو در اُورد…! بازم قلب درد اومده سراغم…باید ریق...
-
I can’t stand it anymore
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1389 01:11
از صبح تا شب استرس دارم،هزار بار گوشیمو چک می کنم.بی خیال...باشه؟ نه بی خیال نشو... اصلا بشو به من چه.ک،و،ن ِ لَقِت... You are disgusting.Did you know that ؟ انقدر تنهام که توی لباسام جا نمی شم.
-
کوفت
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 00:37
کامپوتر لعنتیم هی ری استارت میشه اعصابمو به چُخ می ده! امروز عصر(عصر سه شنبه) بعد از مدتها رفتم باشگاه.یادم رفته بود چه لذتی داره پشت مامان کوچولوم وایسم و ورزش کنم... دکتر خان یه رژیم بس جالب دادند که احتمالا دهانمان مسواک می شود! دو روز سرم خیلی درد می کنه.مخصوصا شبا موقع خواب... چرا باید صبح های قشنگ چهارشنبمو با...
-
زپلشک آید و زن زاید و مهمان عزیزم برسد!
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 23:53
یکشنبه ظهر آزمایشگاه زیست دریا 2 داشتم (نکتون ها) و خیلی دیرم شده بود.45 دقیقه به کلاس مونده بود و من تازه از در خونه اومده بودم بیرون.سوار تاکسی شدم کنارمم یه خانوم تپلی نشسته بود که هیچ جوره حاضر نبود یکم لنگاشو از حلق من در بیاره!!آقای راننده داشت غر می زد که بهش پول خورد بدن که من یادم افتاد فقط 5 تومنی دارم.اومدم...
-
زپلشک آید و زن زاید و مهمان عزیزم برسد!
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 23:53
یکشنبه ظهر آزمایشگاه زیست دریا 2 داشتم (نکتون ها) و خیلی دیرم شده بود.45 دقیقه به کلاس مونده بود و من تازه از در خونه اومده بودم بیرون.سوار تاکسی شدم کنارمم یه خانوم تپلی نشسته بود که هیچ جوره حاضر نبود یکم لنگاشو از حلق من در بیاره!!آقای راننده داشت غر می زد که بهش پول خورد بدن که من یادم افتاد فقط 5 تومنی دارم.اومدم...
-
چی می خواد؟!
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 15:39
می زنم پی اِم سی؛امید داره یه آهنگ مزخرف می خونه! به فرزاد می گم این چی می خواد آخه؟ می خندیم! می زنم تی وی پرشیا؛معین داره یه آهنگ قدیمیِ داغون می خونه آستینای کُتشم تا زده! می گم اینم همونو می خواد! می خندیم! پ.ن.:دلم می خواد آهنگ بذارم اینجا ولی اگه آهنگایی رو که دوس دارم بذارم همه در می رن!!کی House Music دوس...
-
نِق نِقو
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 12:50
دو روز پیش پاکتشو انداختم دور.دیدم دارم گرفتارش می شم. باید واسه خودم جایزه بخرم. انقدر درسِ نخونده دارم که خدا می دونه. کی می شه این بهار تموم شه.اصلا باهاش حال نمی کنم. خیلی کار واسه انجام دادن دارم ولی فقط می شینم نگاشون می کنم. چه خوب می شد اگه یه خونه جدا داشتم. چقدر نِق دارم واسه زدن!
-
پاییز ۱۳۸۵نوشتمش!
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 23:49
عشق , رقص دلبرانه زندگی است زندگی , بوی خوش لحظه است لحظه , لبخند مهربان عمر است عمر, نوازش لطیف ثانیه است ثانیه , خرامیدن زیبای عشق است وعشق , رقص دلبرانه زندگی است! پ.ن:مثکه خیلی دلم خوش بوده!
-
...
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 23:34
پاهایم به زمین نمی رسند...اما دستانم هم نمی توانند خورشید را لمس کنند...
-
دختر که رسید به بیست...
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 01:04
نزدیکای خونه بودم خسته و کوفته با یه دل درد نا فرم!یه پسر بچه هم گیر داده بود ازش فال بخرم،منم پول خورد نداشتم و از شدت دل درد و گشنگی چشمام جایی رو نمی دیدن،فقط می خواستم زودتر برسم خونه.اخلاقمم خیلی گند بود! خلاصه بچهه رو به شخمم هم حساب نمی کردم طفلیو!تا اینکه یهو گفت ازم بخر!دعا می کنم عروس بشیا! منم یهو زدم زیر...
-
خودم
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 02:15
این روزها حال خودم را نمی فهمم.گاهی می خندم،گاهی در خود فرو می روم.انگار آتشی درونم روشن است اما بیرونم منجمد.یادم نمی آید چگونه گریه می کردم. با هر کس و نا کسی درد و دل می کنم.بی خودی به حرف های بی سرو ته شان می خندم،وقتی تا گلو در پُز های خود فرو رفته اند. برای مادرم غصه می خورم چون دو برابر سنش پیر شده است و برای...
-
قاطی کرده...خوابش میاد
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 02:09
پنج شنبه با مامانمو دوستشو چپ دست رفتیم سمنو هم زدیم.من تا از در وارد شدم چشمم افتاد به یه آقاهه که کلی تیپ جواد و جذاب زده بود و بالای دیگ وایساده بود داشت هم می زد.خیلی خندم گرفت چون اونم خندش گرفته بود و همچین با چشمای گرد مارو نگاه می کرد.وقتی هم که آیدا (همون چپ دست خودمون !) رفت تا هم بزنه،خیلی طولش داد منم در...
-
این رو وقتی 16 سالم بود نوشتم (سال 1383)
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 23:42
شکوفه کردند دستان تنهایم پر از برگ های جوان شدند شانه هایم گنجشکان لانه ساختند در آغوشم عبادتگاه معصوم شبگردان شدم کسی نفس کشید در گلویم برگی عطر تازه اش را کشید بر گونه هایم سبک شدم،بالا رفتم،نگاهم کردی با غرور،شکوفه هایم را تحسین کردی از گلبرگ های فیروزه ایت پُر شدم لحظه های احساست را در خود حس کردم یک شبنم از نگاهت...
-
The winner takes it all,the loser has too fall
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 17:27
؟Tell me does she kiss like I used to kiss you ؟Does it feel the same when she calls your name
-
شوخی!
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 02:25
- می گم بی خود نیست خدا هیچ وقت حوصله اش سر نمی ره ها!از این بالا همه چی مثل یه فیلم می مونه! - خدا که تماشاچی نیست؛خدا فیلم سازه! - ...فکر می کنی آخرِ فیلم زندگی من و تو رو چه جوری می سازه؟ - فیلمای کمدی همیشه خوب تموم می شن! - یعنی زندگی ما کمدی بود؟ - نه!همش یه شوخی بود. (قسمتی از حرفای یه زن و شوهر که داشتن می...
-
و باران زد...
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 02:05
تقدیمش می کنم به کسی که جز خوبی چیزی ازش ندیدم.تنها کسی که واقعا دوسم داشت و به خاطر من هر کاری می کرد.ولی من به بدترین شکل ممکن جواب محبتاشو دادم...خیلی دلم می خواد این شعرو بخونه ولی روم نمی شه ایجارو بدم بهش ببینه. هومن عزیزم..امیدوارم همیشه بهترین ها نصیبت بشه. و باران زد و من عاشق ترین گلدان دنیا و او تنها گل...
-
روز جهانی گرده افشانی،تنبلی،آشفتگی...
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 01:07
-امروز یکی از دوستام ازم پرسید چرا انقدر آشفته ای؟گفتم وا!مگه چمه؟گفت آشفته ای دیگه،چرا اینجوری فرنچ کردی؟ به بدترین شکل ممکن گند زده بودم به ناخونام.من فقط وقتایی که قاطی می کنم یا به قول دوستم آشفته میشم (!) به ناخونام نمی رسم.یه جوری شده انگار یه جوجه روش لی لی بازی کرده! -چرا نمی تونم راحت تو خیابون سیگار بکشم؟یا...
-
تو را دوست داشتم
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 01:31
بهار را دوست دارم با همه عطسه هایش؛ تابستان را دوست دارم با همه بی کاری هایش؛ پاییز را دوست دارم با همه تولدهایش؛ زمستان را دوست دارم با همه دلتنگی هایش؛ تو را دوست داشتم با همه کودکی هایم!
-
آشتی
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 15:03
-مادر بغلم می کند و می گوید دلم برایت تنگ است.آشتی؟می گویم آشتی!از راه می رسد او را می بوسم.می گوید چه قدر خوب است که آشتی کردیم! -با خودم فکر می کنم اگر بچه داشته باشم هیچ وقت با او قهر نمی کنم.اما می دانم که این حرف مفتی بیش نیست!
-
کلاس اقیانوس شناسی
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 00:46
ساعت 15: استاد*:می خوام درباره مقیاس باهاتون صحبت کنم... دانشجوها:بله استاد جلسه پیش هم همین رو گفتین! ساعت15:30: استاد:پس فهمیدین چی شد؟درس امروز درباره مقیاس نقشس... دانشجوها:آره لعنتـــــــــــــــی ... (اصلا مثکه لیاقت نداره باهاش درست حرف بزنیم!) ساعت 16: استاد:کی می تونه بگه مقیاس نقشه به چه دردی می خوره؟...
-
ای که از هر چه کفایت کنی و کفایت نکند از تو چیزی کفایت کن
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 00:36
بطری آب را در دست می گیرم و خنکی اش دستم را خوشحال می کند.لعنت می فرستم بر هر چه قرص کلسیم است!اگر روزی گلویم پاره شود و من لال شوم تقصیر از اوست.از بس که بزرگ است حتی نصفه اش. پ.ن. : عنوان پست طولانی شد و نیمه کاره موند! ((ای که از هر چه کفایت کنی...و کفایت نکند از تو چیزی...کفایت کن آنچه برایم مهم است..))
-
شخصی
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 22:01
هی می گم مادرِ من،من اعصاب ندارم انقدر به پروپای من نپیچ. به محبت نیاز دارم.به نوازش وبه یه آغوش گرم و قوی...ولی از تنهایی به گربه نمی گم پسر عمو! جلوی گـــــوزو گـــوز نَدی فکر می کنه کـــــــــــون نداری می دونین فکر می کنم این شکلکه چی داره می گه؟ : داره می گه ف*ا*ک یو!!! نه خودت نگاه کن ببین دروغ می گم؟یعنی منظورت...
-
آب گریز یا آب دوست؟
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 01:04
استاده اعصاب نداره! می گم بخش خارجی غشا آب گریزه (چربی دوسته) ،بخش داخلیش آب دوست.می گه پس مواد محلول در آب چه جوری از غشا عبور می کنن؟ می گم استاد خنگ بازی در نیار دیگـــــــــه! شیب غلظت و پدیده دوس داشتنی اسمز این وسط چی ان پَ؟همه در تعامل با هم مواد رو انتقال میدن.می گه خب بگو اینارو هم،.می گم عزیزم شما مهلت...
-
غیبت عشقه که ما رو می کُشه
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 01:00
کاش منم عاشق می شدم. خاموش شدم رفت!دلم می خواد آدما روفقط از دور نگاه کنم (البته فقط مذکراشو!) شدم مثل یه محلول فوق اشباع که می خواد بلور تشکیل بده و اگه تکونش بدی بلوراش می ریزه!
-
نوش
پنجشنبه 12 فروردینماه سال 1389 05:28
حالم بسیار خراب است واحساس می کنم یک وزنه دو تُنی روی سینه ام سوار است.روحم خسته است و جسمم تشنه.قلبم بی امان تیر می کشد،می سوزد و گاهی یخ می کند. هیچ کس هوایم را ندارد.دوباره زندگی افسارش را از دستم بیرون کشیده است.دعای رفع اندوه را می خوانم شب و روز تا شاید اندکی از دردهایم را تسکین بخشد. روزهای بهار مثل قطارهای زیر...