-
هجوم افکار
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 21:37
بچه که بودم قبل از خواب به آرزوهام فکر می کردم و از ته دل می دونستم به همشون می رسم. حالا که مثلا بزرگ شدم ، اولا که به این راحتیا خوابم نمی بره! دوما قبل از خواب فقط به نداشته هام فکر می کنم!
-
از تو تنها شدم
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 00:46
همه خودتو از من گرفتی من نمی دونم بدون تو چیکار کنم کاش گریه می کردم و نمی ذاشتم بری کاش منم حس تورو داشتم دلتنگ یه لحظه صداتم تو نمی دونی من بدون تو نمی تونم زندگیم خالی شده از وقتی رفتی همه اش نگرانتم تو نمی دونی
-
دلِ تنگ
جمعه 14 تیرماه سال 1392 00:47
خودمو به خنده می زنم خودمو به گریه می زنم می خوام فراموشت کنم اما نمی شه
-
دوباره بهار
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 11:36
دوباره بهار!دوباره فصل انفجار هیجان... پارسال این موقع چه روزای خوبی داشتم. از خوشی سرمست بودم. از احساس لبریز بودم. یه بهار عاشقانه و شاد اما با یه پایان تلخ! یادم نمیاد آخرین باری که تفریح کردم کی بوده...آخرین باری که احساساتی شدم کی بوده...آخرین باری که احساس زنده بودن کردم کی بوده...خیلی نق دارم واسه زدن!
-
روز دهم
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 00:59
امروز قرار بود از صب تا شب تنهای تنها باشم و این مکالمه شب قبل من و فرزاد بود من : تنهایی کف می کنم خب...می ترسم...تو نرو حداقل برادرم : خاک تو سرت! بگو دوس پسرت بیاد پیشت! من : غیرت داداش مارو! برادرم : مطمئن باش اگه دوس پسر داشتی عمرا اگه می رفتم! پ.ن : تنها موندم و انقدر شیرینی و شوکولات و گز خوردم که الان تا...
-
سرگردان
جمعه 4 اسفندماه سال 1391 19:50
کلمه ها در لا به لای ذارت روحم گیر کرده اند تقلا کنان ، خود را به در و دیوار وجودم می کوبند اما من حرفهای ربط را ، برای به زنجیر کشیدن پیدا نمی کنم کلمه ها سرگردان می شوند مانند قطره های آبی که نمی خواهند به هم بپیوندند
-
اگه نباشی
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 00:35
من می ترسم از روزی که دیگه تو رو نبینم ، دیگه قرار نباشه صداتو بشنوم ، دیگه نتونم باهات حرف بزنم... از این فکرا گریه ام می گیره
-
گوشیو بردار!
پنجشنبه 28 دیماه سال 1391 02:28
متن تلفنهایی که توی یک روز به من می شه: برادرم : ۵ تا تخم مرغ بذار بپزه توش نمک هم بریز تا من بیام! مامانم : چندتا سیب زمینی سرخ کن تا من بیام! بابام: معنی فلان کلمه (اغلب کلمات سخت و تخصصی الکترونیک که بابام فک می کنه چون اینهمه کلاس زبان رفتم باید بلد باشم) چیه؟ مامانیم : همتون خوبین؟خوبین؟خوبین؟ باباییم : می...
-
شــت!!
جمعه 15 دیماه سال 1391 01:14
گوشی موبایلی که توی دست فشرده نشه شب کنار بالش گذاشته نشه نیمه های شب به خاطر اس ام اس احتمالی چک نشه گوشی موبایل نیس که... صرفا همون گوشت کوبه که باید روزی صد بار کوبیدش تو دیوار...! منبع : فــــ.بـــ
-
زخم
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 09:42
من همونم که زخمامو خودم بستم...
-
سفارشی
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 19:46
من منتظرم منتظر تویی که می آیی تو را، به خدا، سفارش داده ام ! همانی خواهی بود که خواسته ام من منتظرم منتظر تویی که منتظر من هستی من را طبق سفارش تو ساخته اند!
-
بهم کادو بده...منتظرم!
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 17:03
این روزها به همه چی شک می کنم...از شک داشتن ، از نا امیدی متنفرم...از فراموشی متنفرم...از بی خیال شدن متنفرم...از گرم کردن سر خودم متنفرم...از گذروندن روزا و انتظار تا اینکه شب شه بخوابم متنفرم...از تاریک شدن هوا متنفرم...از تکرار متنفرم...از صبح زود بیدار شدن متنفرم...از ف.ب متنفرم... خدایا من رو با خودم تنها...
-
ما
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1391 18:29
نیا باران ... عاشقانه اش نکن ... من و او ما نشدیم...
-
احساس تقصیر
شنبه 13 آبانماه سال 1391 02:49
از اونجایی که خیلی با این نوشته خودم حال کردم (!) دوباره می ذارمش! " من زنده ام،من می توانم برای خواسته های دلم هر لحظه که اراده کنم اشک بریزم." پ.ن: یکم استرس داشت...چندتا موی سفید در اومده رو سرش...انگار واقعا غصه خورده...نمی دونم چرا یه حلقه طلایی دستش کرده...بغلـم می کنه و منو بو می کنه...چه جوری می تونه...
-
حسهای پاییزی
سهشنبه 2 آبانماه سال 1391 01:19
امروز از پنجره اتاقم یه صحنه خیلی زیبا دیدم؛ باد پیچید لای شاخه های درخت و یه عالمه برگ با یه آهنگ فوق العاده لطیف ، ریختن پایین! بی ربط نوشت: رقصـیدن با کسی که دوسش داری، بغـل کردنش، بو کردنش، لمــس کردنش، حس کردن گرماش و خیـسی تنـش از بهشتی ترین حس هاست، مخصوصا که ادکلن گرم بزنه!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 00:46
وقتی به من فکر می کنی حس می کنم از راه دور
-
فاینالی
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 03:10
فصل سولاریوم و حمام آفتاب، فصل موهای بلوند، فصل لباسای آستین کوتاه و به رخ کشیدن عضله ها (قسمت مورد علاقه من ) ، فصل آهنگ تابستون کوتاهه، فصل دید زدن از پشت عینک آفتابی، فصل ترکیه رفتن و عکسای لخـــــ.تی پخــتی انداختن ، فصل مانتوهای گشاد عجیب مد تابستون ، فصل شب دیر خوابیدن و ظهر بیدار شدن، فصل بی حوصلگی و...
-
کسالت آور یا ترسناک؟
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 18:56
این روزها همه کمتر خوشی می کنند! اما چرا هیچکس همان شادی کوچکش را با من تقسیم نمی کند؟ یعنی اینقدر کسالت آور شده ام؟ یا شاید از من می ترسند؟
-
دیوار
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 02:02
تخت خواب یکنفره من، به دیواری سرد و صیقلی چسبیده است ؛ دیواری که حتی در تابستان هم خنک است؛ دلم نمی خواهد که امسال وقتی هوا سرد شود، هر بار که به پهلوی چپ می چرخم، نوک دماغم دیوار سرد را لمس کند؛ تخت خواب یکنفره، تخت خواب تنهایی من، گرما، صدای نفس های خواب آلود، بوی بدنی غیر از من و آغوشی خاص را کم دارد؛ تخت خواب دو...
-
پاییز،فصل من
جمعه 17 شهریورماه سال 1391 01:09
بگذر تابستان حالم با تو خوب نمی شود پاییز حال مرا خوب می شناسد من زاده پاییزم
-
آری قلبت
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 13:23
مانند لحظه ای که رازی بر تو آشکار می شود ناگهان درمی یابی که : آخ...من رویایی ندارم... بر جای خشکت می زند این حس را نمی شناسی...آری بی رویا بودن را ....برای تو غریب است انگار لحظه ای در تو چیزی فرو می ریزد سعی می کنی چند رویا برای خودت بسازی، اما نمی شود رویا باید از قلبت باشد...چون رویاست که سرانجام واقعی می شود آری...
-
مـــعـــجــــزه
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 03:30
چند روزیه نمی خندم .حتی لبخندام هم زورکیه کسی که توی همه عکساش می خندید ، حالا یه لبخند الکی روی لباش ماسیده. دلم می گیره از این چشمای غمگین خدایا دلمو شاد کن... دلم می خواد بازم از ته دل بخندم ، دلم می خواد غم و غصه توی زندگیم بمیره ، دلم می خواد خلاءهای زندگیم با شادیا پر بشه دلم میخواد بازم وقتی توی آینه نگاه می...
-
دیگران را بفهمیم
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 22:21
اگر کسی بیش از حد می خندد، حتی به مسائل خیلی ساده و معمولی؛او از درون به شدت اندوهگین است اگر کسی بیش از حد میخوابد، مطمئن باشید که او احساس تنهایی میکند. اگر کسی کمتر حرف میزند و یا در زمان حرف زدن بسیار سریع صحبت میکند؛ این بدان معنیست که رازی برای پنهان کردن دارد. اگر کسی قادر نیست بگرید، او شخصیتی ضعیف است....
-
گر نبوسد در این بهار مرا...یار من نیست ای بهار سپید!
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 02:11
در این بهار مرا بوسید ، اما وقتی یک چیزی غلط است غلط است دیگر! حتی اگر به نظر همه خیلی درست برسد! پ.ن. چقدر من تو کار بوس هستم!!!! خیر سرم!!!!
-
بغض
جمعه 6 مردادماه سال 1391 03:20
خوب است وقتی که نفست بالا نمی آید ، کسی حرف های بغض شده در گلویت را جایی نوشته باشد...
-
خود
جمعه 30 تیرماه سال 1391 03:49
آدم گاهی نیاز دارد خودش باشد و خودش تنهای تنها بنشیند فقط به خودش فکر کند روحش را کنکاش کند ببیند با خودش چند چند است آدم گاهی نمی تواند کسی را در خلوتش راه بدهد احساس می کند همینجوری خوب است خوب است که آدم گاهی فقط خودش را ببیند چقدر آدم جالب است زود به زود خواسته دلش عوض می شود
-
شکست
شنبه 10 تیرماه سال 1391 13:39
2تا خواننده دارم که از شکست من خوشحال می شن خوشودن می دونن کیارو می گم! شاید ناخواسته باشه خوشحالیشون و حتی خودشون خبر ندارن که خوشحال شدن، اما می شن!
-
بد
سهشنبه 6 تیرماه سال 1391 23:54
حالم خیلی بده خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی بد
-
این حس قشنگو مدیون تو هستم
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 21:56
وقتی نگام می کنی ، وقتی صدام می کنی ، وقتی می خندیو منو می خندونی ، وقتی دستمو می گیریو می بوسی ، وقتی بهم می گی خانومم ، وقتی سورپرازم می کنی ، من بیشتر وابسته ات می شم ، من ... من فقط خدا رو شکر می کنم.
-
جواب می ده!
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 22:18
خدایا دمت گرم به خدا آخیـــــــــــــــــــش همچین حالم خوشه ها ! خدایا بازم از این کارا بکن! خدایا صداتو شنیدم ممنونم که صدامو شنیدی