دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

پاک می کنم

به طرز عجیبی دارم همه چیو تو زندگیم پاک می کنم،از گوشی موبایلم گرفته تا دفتر و دستک و هر چیزی که یه زمانی برام عزیز بوده و الان حسی بهش ندارم.در واقع هیچ حسی به هیچ چیزی ندارم ولی زنده ام.

چند روز پشت سر هم کابوس می بینم.دیروز صبح خواب دیدم سوار ماشین بودم و از دره پرت شدم پایین،ماشین یهو سبک شد واقعا حس مرگ رو داشت.من تو خواب تند تند خدا رو صدا می زدم.صحنه مردن تو ذهنم بود.خواب عجیبی بود انگار واقعیت داشت.تو عالم خواب احساس کرد قراره نجات پیدا کنم ولی فشار انقدر زیاد بود که بدجوری از خواب پریدم.

خیلی خوشحال شدم از اینکه همه چی خواب بود.خداروشکر‍!

من ترسیدم

مثل یه یه اتاق در بسته و تاریک می مونه که هیچی توش نیست

درشو که باز می کنی یه مه سیاه می بینی

ازش می ترسم

خیلی می ترسم

پشت در که می شینی گاهی یه صداهایی می شنوی

انگار یکی داره با التماس یه چیزی رو طلب می کنه

برام گنگه

گوشتو که بچسبونی به در برات واضح می شه

ولی اینکارو نکن

می خوره تو ذوقت

ازش فاصله بگیر بیا کنار من بشین

من خیلی ترسیدم دارم می لرزم

یه چیزی بگو آرومم کنی

باید یه صدایی بشنوم

حرف که می زنی اون زجه های گنگ محو می شن

من ترسیدم

هیچ رد پایی در دنیایم نیست

خیلی تنهام

دلم می خواد:

آیدا از شهرستان واسه همیشه برگرده تهران

فرزاد مثل بچگیاش روزی 3 ساعت برام حرف بزنه

گوشی جدید بخرم

نرم دانشگاه

روزی 12 ساعت بخوابم

هرچی می خوام بخورم و چاق نشم

یه خونه جدا داشته باشم

همه قسمتای توای لایتو با دوس پسرم پشت سر هم ببینم

یه روز کامل سیمز بازی کنم

با آیدا بریم بازار چرت و پرت بخریم

هر روز مهمون داشته باشیم

سر تا پای اشکان رو به کثافت بکشم دلم خنک شه

دزد پولیو که ازم دزدید بذاره سر جاش

خط ثابتم وصل شه ولی براش هیچ قبضی نیاد

واقعا اینا خواسته های زیادیه خدا؟ نه می خوام بدونم؟؟ مگه چیه؟؟؟