-
سینگل لایف
یکشنبه 27 تیرماه سال 1395 23:47
مجرد بودن مثل تماشا کردن یه دومینوى دست نخوردس که شدیدا باعث ایجاد خارش مغزى مى شه
-
بستنى
سهشنبه 22 تیرماه سال 1395 02:03
مثل وقتى که هوس بستنى مى کنم تو را هوس کردم امشب تکه تکه تنت را و دانه دانه نفسهایت را لمس خواستنى همه تو را مثل وقتى که در اوج تابستان هوس بستنى مى کنم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1394 13:52
من ماندم و پاییز و شعر و جنگ طولانی در زیر بارانی که به دنیای من تُف کرد -علی مهیمنی
-
صندلی و تخت
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1394 14:29
از اول این هفته از صبح بیرون بودم و آخر شب اومد خونه برا همین اتاقم شبیه آشغالدونی شده! سه دست مانتو و دوتا شلوار و 4 تا شال روی صندلی کامپیوترم بود که برای نشستن روی صندلی، همشون به تخت بهم ریخته و جمع نشده منتقل شدن..الانم تپش داشتم قرص خوردم خوابم میاد اما حال ندارم که همه اون لباسارو بذارم رو صندلی و یه چرت رو...
-
Nooshzad's Theory
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1394 12:54
-
می آید
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1394 22:20
برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید تو هم ای دل ز من گمشو که آن دلدار می آید نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او مرا از فرط عشق او ز شادی عار می آید -مولانا
-
Honest Decision
شنبه 24 مردادماه سال 1394 01:50
قول می دم یه قول سفت! قول مثه آدم! خوشحالم که قول می دم... دیگه راحت می شم...آزاد می شم...هزارتا در دیگه به روم باز می شه...هزارتا حس واقعی دیگه رو می تونم تجربه کنم...اولین باره که قول می دم که دیگه نباشی! اما ایندفعه قولم قوله! و به طرز عجیبی بابتش خوشحال و راضیم... اخیرن یکی از بندنافامو قیچی کردم، این یکی رو هم...
-
خوابِ واقعیِ واقعی
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1394 00:32
یه پیرهن شاد سبز و نارنچی چهار خونه پوشیده بود، صورتش ترو تمیز و ریش تراشیده، یه لبخند بزرگ می زد، دستاشو باز کرد رو به من و گفت بدو بیا! با تعجب گفتم بابایی مگه اینا همه اش خواب نیست؟ گفت نه، واقعیِ واقعیه بدو بیا! دویدم سمتش محکم بغلم کرد و کلی ماچم کرد؛ خیلی دلتنگش بودم خیلی دلتنگم بود؛ کاش به قول خودش واقعیِ واقعی...
-
سُو ویک!
جمعه 26 تیرماه سال 1394 01:50
I’m lost again, it’s happening When you’re around I just go weak All I wanna know, is it mutual Then I never want to leave Then I’m ready to run, ready to fall Think I’m ready to lose it all
-
مَد!
سهشنبه 16 تیرماه سال 1394 11:15
تو نمی دونی ولی همیشه فقط یه جرقه کوچیک کافیه برام تا دوباره دیوانه وار عاشقت باشم.
-
اَمِیزینگ کید!
یکشنبه 7 تیرماه سال 1394 23:32
من همیشه یکی دوتا دفتر از نوشته هام دارم که حال روزمو وقتایی که تغیری در خودم حس می کردم توش می نوشتم بعضی وقتا نوشته هامو مرور می کنم با یه چیزایی خیلی حال می کنم با یه چیزایی خیلی بیشتر به نظرم همیشه در حال رشد بودم و هستم. همیشه خدا توی بیشتر لحظه های زندگیم بوده. همیشه بچه ی بامزه ای بودم و دنبال شادی می گشتم و...
-
اِلُون
یکشنبه 31 خردادماه سال 1394 22:29
من در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم "سهراب"
-
سایلِنس
یکشنبه 24 خردادماه سال 1394 23:17
- آخ اگه بدونی... + خنگ که نیستم.می دونم! - تا کجا می خوای به این فاصله مجبورم کنی + ...
-
آی دُنت تاک
یکشنبه 17 خردادماه سال 1394 20:12
آدمهایی که اصل قضیه را فهمیده اند، دیگر حرفی برای گفتن ندارند.برای هیچ کس حرفی ندارند. حتی وقتی یک نفر مثل خودشان را پیدا می کنند، حرف نمی زنند؛ چون اصل قضیه را فهمیده اند.
-
آبویِس
سهشنبه 12 خردادماه سال 1394 21:15
رفت جلو آینه، دستشُ زیر چونهش گرفت و صورت خودشُ برانداز کرد. روشُ از آینه برگردوند و چرخوند طرف اون؛ پرسید: -معلومه؟ +چی؟ -اینکه تنهام؟
-
you turn me on!
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1394 18:10
I like the way you look at me,it turns me on ... I like the way you smile at me,it turns me on I like the way you say my name,it really really turns me on You turn me on You turn me on...
-
اِوریثینگ
سهشنبه 19 اسفندماه سال 1393 18:14
روزایی که همه چی داشتم غصه چیزایی که نداشتمو می خوردم و از داشته هام لذت نمی بردم. حالا دیگه اون چیزای قبلیم ندارم! باید از چندتا چیز باقی مونده لذت ببرم علی الحساب!
-
حساب کتاب
پنجشنبه 16 بهمنماه سال 1393 16:56
کفاره شــراب خواری های بی حساب ......هوشیار در میان مسـتان نشستن است
-
نمی شه برگردی
جمعه 10 بهمنماه سال 1393 00:16
نمی شه برگردی گذاشتنت اون زیر خودم دیدم خاک ریختن روت منم ریختم تا باور کنم رفتنتو اما بی فایده بود هنوز سر میز غذا برات قاشق چنگال می ذارم هنوز وقتی فال حافظ می گیرم می رم گوشیو بر می دارم که ازت معنیشو بپرسم هنوز وقتی یه شعر قشنگ یه جا می خونم می خوام یادداشتش کنم که جمعه بیام برات بخونم نمی شه برگردی می دونم خودم...
-
خلاء
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 23:36
جایی میان قلب هست که هرگز پر نمیشود یک فضای خالی و حتی در بهترین لحظهها و عالیترین زمانها میدانیم که هست بیشتر از همیشه میدانیم که هست جایی میان قلب هست که هرگز پر نمیشود و ما در همان فضا انتظار میکشیم وُ انتظار میکشیم. -چارلز بوکوفسکی
-
لا مذهب
یکشنبه 4 آبانماه سال 1393 22:36
ای لامصب هنوزم نمی تونم نگات کنم اگه نگا کنم هرگز نگام بی احساس نیس ای لامصب لحظه ای بی حس نگذشته تا الان یواشکی نگات می کنم فرار می کنم
-
خوب می شم
دوشنبه 13 مردادماه سال 1393 23:07
یه چیزی مثل مام رولت رو محکم فرو می کنه توسیـنم و می پرسه: ترسیدی؟ می گم: بله دکتر خیلی! صدای قلبمو پلی می کنه خودمم هم بشنوم. با لبخند نگاهم می کنه. می گم: چه صدایی!داستان داره می گه برا خودش! می گه: بله ریتمش نامنظمی داره. میگه: دریچه میترالت افتادگی داره. تعجب نمی کنم چون توقع بدتر از اینارو داشتم با اون همه تپش...
-
دختر گل
یکشنبه 15 تیرماه سال 1393 00:47
حالمو عوض کردم و این حال جدیدمو سفت چسبیدم! به شدت مراقبم! می خوام از لحظه لحظه بودن در کنار خانوادم لذت ببرم...نگاهشون کنم...بشنومشون...بغلشون کنم... حرف بد هم نمی زنم دیگه آفرین دختر گلم
-
حیف شد
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1393 03:06
امشب یه چیزی درونم فرو ریخت و منو تبدیل به یه آدم دیگه کرد
-
ای بابا
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 00:10
فک کن همیشه مال من باشی دنیا مگه از این زیباترم میشه
-
ایام غم نماند!
شنبه 26 بهمنماه سال 1392 12:07
همش به آدمایی که تو زندگیم بودن فکر می کنم. همیشه فکر می کردم اول جوونی یکیو پیدا می کنم و تا آخرش با همون می مونم...اما نشد. یادش بخیر اولین کسی که دوسش داشتم 19 سالم بود!شمع 20 سالگیمونو با هم فوت کردیم! بعد از اون فکر می کردم دوست قدیمیمو دوس دارم اما واقعا اونجوری دوسش نداشتم ولی یه سال بعد واقعا احساس می کردم بهش...
-
فال حافظ
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 13:55
دیشب بعد از کلی رازونیاز (به قول داداشم مراقبه) از خدا خواستم بهم آرامش بده با یه جواب... رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند... چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند...
-
بی ادب و عصبانی و بر باد رفته و اس.هال
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 23:17
ر.یدم به زندگی ر.یدم به تولدم ر.یدم به شبای بارونی ر.یدم به شب یلدا ر.یدم به ماه آذر ر.یدم به و.لنتاین ر.یدم به ادامه تحصیل ر.یدم به تجرد ر.یدم به تاهل ر.یدم به آرزوهام ر.یدم ر.یدم ر.یدم ...
-
خنگ
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 00:00
یه عالمه نقشه دارم یه عالمه فکرای خوب یه عالمه رویا یه عشق می خوام یه حس جادویی من حالیم نیست که عشق برنامه ریزی نمی فهمه من خنگم من یه اکولوژیستم فقط بلدم راه حل پیدا کنم دلیل پیدا کنم حالیم نیست که عشق یعنی معجزه
-
آرزوی من
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 01:03
ای آروزی من همه ی من، تو را می خواهد همه ی تو را ای همه ی آرزوی من یادمه نشسته بودیم کنار هم، دستم تو دستش بود ، سرشو تکیه داده بود به سر من.. من داشتم آروم توی گوشش حرف می زدم؛ بهش گفتم عاشـقتم، عاشـق نفساتم، عاشـق بوتم، عاشـق گرماتم... چشماشو بسته بود و دستمو سفت تر می گرفت .