دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

از بلاگم بدم اومده چرا؟

غمگین عمیق

راست است که آدم وقتی غمگین تر است عمیق تر هم هست
زمانی به معنی واقعی کلمه غمگین بودم اما حالا نه غمگینم،نه عمیق و نه هیچ چیز دیگری.صدایی از اعماق روحم فریاد می زند و کمک می خواهد اما من بیچاره کاری از دستم بر نمی آید
آنی شده ام که نمی شناسم و دوستش ندارم
دلم برای خودم می سوزد
وقتی حرفهای گذشته ام را می خوانم، با خود می گویم ببین چه بودم و چه شده ام
هیچکدام را دوست نداشته ام
به همه می گویم تکلیفم با خودم معلوم نیست اما دروغ می گویم چون می دانم چه می خواهم فقط مشکلم اینجاست که آنچه می خواهم این روزها آسان پیدا ... نمی دانم بنویسم می شود یا ... از نوشته های خود می ترسم چون انرژی عجیبی دارند... پس می نویسم می شود.آری پیدا می شود و روزگارم بهتر می شود و آن کسی که مدتی است گم شده است می شوم
حتی دلم برای اشکهایم تنگ شده است!
پ.ن : گریه بی دلیل کردم دیشب

کم آوردم

می شه یکی به من بگه باید چیکار کنم؟

قول می دم اولین حرف اولین کسیو که شنیدم مثل بز گوش کنم

چون واقعا دیگه مغزم نمی کشه

آقا کم اوردم

خدا کم اوردم

بگو چی می شه

این نامردیه من انقدر خالی باشم

اصلا به من نمیاد