ای آروزی من
همه ی من، تو را می خواهد
همه ی تو را
ای همه ی آرزوی من
یادمه نشسته بودیم کنار هم، دستم تو دستش بود ، سرشو تکیه داده بود به سر من.. من داشتم آروم توی گوشش حرف می زدم؛ بهش گفتم عاشـقتم، عاشـق نفساتم، عاشـق بوتم، عاشـق گرماتم... چشماشو بسته بود و دستمو سفت تر می گرفت.