چند روزیه نمی خندم .حتی لبخندام هم زورکیه
کسی که توی همه عکساش می خندید ، حالا یه لبخند الکی روی لباش ماسیده.
دلم می گیره از این چشمای غمگین
خدایا دلمو شاد کن...
دلم می خواد بازم از ته دل بخندم ، دلم می خواد غم و غصه توی زندگیم بمیره ، دلم می خواد خلاءهای زندگیم با شادیا پر بشه
دلم میخواد بازم وقتی توی آینه نگاه می کنم خندم بگیره از افکارم!
دلم می خواد خیلی خوشحال باشم...خیلی زیاد
یه اتفاق خوب....یه معجزه...خدایا ازت یه معجزه می خوام
می خوام تو زندگیم عشـق داشته باشم...انگیزه زنده بودن...دلیل نفس کشیدن.
می خوام یه نفر شاهد همه لحظه های زندگیم باشه...یه نفر که من همه زندگیشم
این نیز بگذرد ...!عشق مانند یک اتفاق است / اتفاقی که باید بیفتد ...
علاقه مندم کسی نوشتههایم را بخواند! خوشحال میشم که اون شخص شما باشید ...
امیدوارم زودتر این اتفاق برام بیفته!
حتما می خونم
مرسی
مهربانی تا کی؟ بگذار سخت باشم و سرد. باران که بارید چتر بگیرم و چکمه. خورشید که تابید پنجره ببندم و تاریک. اشک که آمد دستمالی بردارم و خشک. دل که رفت نیشخندی بزنم و سوت
اما اینا به نظرم سخت بودن نیومد
آخه مهربونی واسه بعضیا عادت شده
بعضیا از بس زیر بارون راه رفتن یادشون رفته درک کردن بارون و خورشید و اشک کار هرکسی نیست خودشونم یادشون رفته این قلبی که دارن توی سینه هرکسی نیست و این باعث میشه قدر خودشونو ندونن بانو....
اینم می تونه درست باشه.خوشم اومد
نوووووشششش احساس من رسیدنه.. رسیدن تو به اونچه میخوای .. فکر میکنم دیگه نزدیک شدی.. نمیدونم چرا اما فکر میکنم نزدیک شدی ... حس میکنم بزرگتر شدی .. حتی از چند ماه قبل بزرگتر و پخته تر :*
آخ خدا کنــــــــــــــه! آره دیگه درسامو گرفتم به اندازه کافی! باید برسم دیـــــــــــگه
این یه ویژگی منه که هر روزم با دیروزم فرق می کنه
:*