دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

روز دهم

امروز قرار بود از صب تا شب تنهای تنها باشم و این مکالمه شب قبل  من و فرزاد بود

من : تنهایی کف می کنم خب...می ترسم...تو نرو حداقل

برادرم : خاک تو سرت! بگو دوس پسرت بیاد پیشت!

من :  غیرت داداش مارو!

برادرم : مطمئن باش اگه دوس پسر داشتی عمرا اگه می رفتم!  

 

پ.ن : تنها موندم و انقدر شیرینی و شوکولات و گز خوردم که الان تا خرتناقم پره و هر لحظه ممکنه بالا بیارم! 

یاد اون شبی افتادم که ودکــا بهم نساخته بود و تو آینه دسشویی نگاه می کردم ببینم کی بالا میارم! 

پست چندش آوری شد قبول دارم!