بوسه دلتنگم را آهسته لای دستمالی می پیچم
رویش گلبرگ رز می گذارم تا تنها نباشد
گلبرگ رز خجالت می کشد
نوازشش می کنم تا آرام بگیرد
گریه ام می گیرد
بوسه دلتنگم را زیر خاک پنهان می کنم
از همین حالا دلم تنگ تر می شود
دل من کارش همین است
گاهی بزرگ می شود و از حلقم بیرون می زند
گاهی هم کوچک می شود و لا به لای ذرات روحم گم می شود