دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

Honest Decision

قول می دم یه قول سفت! قول مثه آدم!

خوشحالم که قول می دم... دیگه راحت می شم...آزاد می شم...هزارتا در دیگه به روم باز می شه...هزارتا حس واقعی دیگه رو می تونم تجربه کنم...اولین باره که قول می دم که دیگه نباشی! اما ایندفعه قولم قوله! و به طرز عجیبی بابتش خوشحال و راضیم...

اخیرن یکی از بندنافامو قیچی کردم، این یکی رو هم قیچی کردم و خلاص شدم...باورم نمی شه که چقدر بابتش خوشحالم! هیجان زده هم هستم چون مثل یه تصویر واضح و روشن مطمئنم که بهترین درها به روم باز می شه و بهترین اتفاقا برام می افته، جوری که هر روز برای تک تکشون جشن بگیرم و خدارو شکر کنم... احساس خیلی جالبی دارم...رها و راحت و امیدوار...بی نهایت حس خوب رو به طرف خودم می کشم...دیگه می تونم خودم باشم از ازش لذت ببرم.

از فکرهایی که تو سرم می گذره لذت می برم و نیشم تا بناگوشم وا میشه...همه اش هم واقعیه همه اش...ای ول

خوابِ واقعیِ واقعی

یه پیرهن شاد سبز و نارنچی چهار خونه پوشیده بود، صورتش ترو تمیز و ریش تراشیده، یه لبخند بزرگ می زد، دستاشو باز کرد رو به من و گفت بدو بیا! با تعجب گفتم بابایی مگه اینا همه اش خواب نیست؟ گفت نه، واقعیِ واقعیه بدو بیا! دویدم سمتش محکم بغلم کرد و کلی ماچم کرد؛ خیلی دلتنگش بودم خیلی دلتنگم بود؛  کاش به قول خودش واقعیِ واقعی بود.