دوباره بهار!دوباره فصل انفجار هیجان...
پارسال این موقع چه روزای خوبی داشتم. از خوشی سرمست بودم. از احساس لبریز بودم.
یه بهار عاشقانه و شاد اما با یه پایان تلخ!
یادم نمیاد آخرین باری که تفریح کردم کی بوده...آخرین باری که احساساتی شدم کی بوده...آخرین باری که احساس زنده بودن کردم کی بوده...خیلی نق دارم واسه زدن!
خوشا به حالت میتونی اینجور احساسات و روزمرگیاتو بیان کنی.
راستی عکسات خیلی حجمشون بالاست.
شاید همیشه هم خوب نباشه
فک کنم درستش کردم مرسی
سلام دوست عزیز
اولا باید اعتراف کنم که لاک ناخنتون خیلی قشنگه مخصوصا وقتی کنار اون گل هل قرار گرفته
دوما واقعا متاسفم برای این حسی که پیدا کردین من هم همینجوریم آدم احساس می کنه پیر شده و البته ببخشید و دور از جون شما به مرگ نزدیکتر شده.
اما با تمام این حرفا باز هم باید ترسید از اینکه در مقابل ادمای بی احساس عنان احساس و رها کرد.
موفق و پیروز باش
سلام دوست عزیز
مرسی نظر لطفتونه
والا فک کنم خودمم دارم بی احساس می شم دیگه! فقط روزارو به شب میرسونم و شبا رو به روز!
cheghad delam vase inja tang showde bud...ajibe ye ruzaei enghad vaght dashtam ke mishestam az avalin. posteto mikhundam ama in ruza mahi yebaram nemiam...
اتفاقا منتظرت بودم!
مرسی که سر می زنی
من که توی تصویر بهاری رو نمیبینم.
بیشتر لاک ناخن به چشم میاد که با گلها هم ست شده.
آخه این عکس رو توی بهار گرفتم توی باغ گیاهشناسی که پر از بهار بود!