دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

دلخوشی های یک دختر متولد آذر...

یک متولد آذر مینویسد!

آی کنت بیلیو ایت

هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی حرفی بزنی 

 که مجبور شم بهت بگم  

خفه شو ...

 

نظرات 6 + ارسال نظر
محیا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام بانوی رؤیاهاش!!!
آخه چرا؟؟
نمیخوام توی مسئله ای که نمیدونم چیه و از کجا منشأ گرفته اصلا واقعی هستش(که خدا کنه اینطور نباشه) یا نه!خدایی نکرده دخالت کنم و مثل قاشق نشسته بپرم وسط و نخود آشی که نمیدونم قراره نخورده دهن کیو بسوزونه بشم!!!!!
اما کلا مسئله ای که اینجا مطرح میشه اینه که :
از هیشکی هیچوقت نباید توقع داشت.
فکر کنم بعنوان اصل دوم بد نباشه!!
اصلا خودتم مگه نمیگی که:«این منم که خوبیامو کسی هرگز نشناخته!» .
آی تینک دت:
Yet another place to complain and say shut up does not remain

سلام محیا جان
متاسفانه کاملا واقعیت داره
ازش حرفایی شنیدم که باعث شد همه احترامی که تا همون لحظه براش قائل بودم از بین بره و بهش بگم خفه شو
هیچ وقت فکرشم نمی کردم که به این آدم قراره یه روزی بگم خفه شو
آره موافقم اصل دوم رو باهات عزیزم

می دونی گاهی با خودم می گم بابا نخواستیم کسی خوبیامونو بشناسه !تنها بمونیم نمی میمیریم که!

محیا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ب.ظ

نوشی جون! راستی یادم رفت بگم عکس جدیدتم خیلی قشنگه!! همه چی تموم... .

مرسی عزیزم چشمات قشنگ می بینن

محیا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ

سلام نوشی جون
هی روزگار...
انگار یه غم بزرگ رو دلم سایه انداخته!!
من که یه اینجور موقه هایی قاط می زنم!!!!
آخه چرا؟؟ :(
مطمئن باش تنها نمی مونی!
خوبیای وجودت رو خدا واسه کشف شدن و شکوفا شدن آفریده.
ولی یه سؤال!!
با عرض معذرت و نهایت شرمندگی!!
من که نمی دونم بهت چی گفته ولی خودت سبک سنگین کن! ببین تو هم سهمی توی دلایلش واسه گفتن اون حرفا داشتی یا نه؟؟
بعدشم یه سؤال اساسی تر !!
برا این یکی پیشاپیش بی نهایت تر عذر میخوام!
اصلا تاحالا به این فکر کرده بودی که لیاقتت رو داره یا نه فقط دلت به حالش سوخته بود و یه حس خوب نسبت بهش پیداکرده بودی؟
پر رویی هام فقط بذاربه حساب اینکه هیچی نمیتونه جلوی صداقتم رو بگیره! ولی بازم میگم عذر منو به خاطر تموم گستاخیام پذیرا باش نازگل!
راستی اینو هم یادت باشه: چشمای من فقط به آیات زیبای خدا رو خوب می بینه پس وقتی میگم نازی بگو نازم!! و خیلی زیاد هوای خدت رو داشته باش.
مواظب خوبیهات باش! که آدمای گرگ نما تعدادشون ازهرمقداری که فکر کنی بازم بیشتر، زیاد شده.
زیبایی هات پایدار! و شادیات برقرار...

سلام عزیزم
اول باید بگم که خیلی ممنونم از اینکه صادقانه باهام حرف می زنی
دوم هم باید بگم که از کجا فهمیدی؟ جدا از کجا فهمیدی ؟ :دی
آره منم سهم داشتم چون فکر کردم با همه فرق می کنه و استثناس و پسر پیغمبره! چیزیو که خودم یه بار دور انداخته بودم دوباره براش پا پیش گذاشتم و فکر کردم هیچ وقت پر رو نمی شه جنبشو داره..من با نهایت حسن نیت پا پیش گذاشتم اون هم با نهایت بی جنبگی و توهین بعد از یه رابطه مثلا عاشقانه که توش کلی هم احساست من درگیر شده بود جوابمو داد!
واقعا دلم براش سوخته بود!برای همین تعجب کردم از سوالات!چون با اینکه منو ندیدیو باهام هیچوقت حرف نزدی خیلی جالب حدس زدی..باید برات مفصل بگم اگه حوصلشو داشته باشی ..برام یه مسیج گذاشته بودی ولی من نمی دونستم باید چه جوری جواب بدم..اگه دوس داشتی ایملتو برام بذار همون جا منم خ.شحال می شم..اگر هم ب.ای همین جوری با هم در ارتباط باشیم بازم خوشحال می شم منظورم اینه که هر جور تو راحت باشی منم همون کارو می کنم
توروخدا این حرف رو نزن من اصلا نه ناراحت شدم از سوالات نه به دل گرفتم بلکه خیلی هم جالب بود برامو خوشم اومد..
بازم مرسی نظر لطفته چشمای ناز خودت ناز می بینه
ایشالا همیشه دلت خوش باشه و تنت سالم

فاطمه جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:50 ب.ظ

اون همینجوریشم ترکم کرد چه برسه که بش بگم خفه شو!!!

به نظر من همون موقع که ترکت کرد باید می گفتی خفه شو عزیزم!

فاطمه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ب.ظ

اشکم در اومد... اون حتی به من فرصت نداد...
ولی بیخیال... میدونی آذریا ادمای تو سری خور نیستن
من همچینم دیگه ساده نیستم
کلی پدر وپدربزرگ و پدر پدربزرگ و هفت جد و ابادشو در اوردم!!

آره عزیزم...

چند بار اشکشو در اوردم...

می دونی چیه؟ خوب کردی اشکشو در اوردی!جدی میگم
فک می کردم فقط من این حس رو دارم و وجدانمو درد می اورد همیشه! اما الان یکم حال کردم اینو گفتی!

فاطمه پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:57 ب.ظ

قابل نداشت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد